نوشته شده توسط : Dr. Dalake

با توجه به مطالعه ای جدید که توسط محققان دانشگاه پنسیلوانیا و دردانشکده پزشکی پرلمن انجام شده است، یک آزمایش ساده استشمام بو ممکن است ابزار تکمیلی موثری برای تشخیص اختلال شناختی خفیف باشد، که اغلب در عرض چند سال به شکل آلزایمر پیشرفت می کند.

این یافته ها به شواهد دیگری که در این زمینه وجود دارند، اضافه می شود که نشان می دهد احساس بویایی ما در مراحل آغازین بیماری آلزایمر، به شدت کاهش می یابد.

مطالب مرتبط:

میانسالی پر استرس و افزایش ریسک آلزایمر

محقق اصلی دکتر دیوید رولف، استاد یار دپارتمان روانپزشکی در پن گفت:”این امکان هیجان انگیز وجود دارد که از کاهش در حس بویایی می توانیم برای شناسایی افراد در معرض خطر زوال عقل استفاده کنیم که بتوانیم قبل از پیشرفت آن در بیمار خطر را کاهش دهیم.”

برای این مطالعه، محققان از یک آزمایش ساده تجاری استفاده کردند که در آن افراد باید 16 بوی متفاوت را از هم تشخیص می دادند.

آن ها آزمون استشمام بو و آزمون استاندارد شناختی ( ارزیابی شناختی مونترال) را برای 728 فرد مسن تجویز کردند.

شرکت کنندگان توسط پزشکان پن با روش های عصب شناسی ارزیابی شدند و در یکی از این سه دسته قرار داده شدند: “بزرگسالان مسن سالم “،” اختلال خفیف شناختی”، ” زوال عقل و آلزایمر.

رولف و تیم او نتایج حاصل از آزمون شناختی به تنهایی و یا در ترکیب با آزمون استشمام بو را مورد بررسی قرار دادند تا ببینید که چگونه ویژگی های افراد هر رده را تشخیص داده اند. یافته ها نشان داد که آزمون استشمام بو زمانی که با آزمون شناختی ترکیب می شد، در تشخیص دقیق بسیار موثر بود.

به عنوان مثال، آزمون شناختی وقتی به تنهایی استفاده می شد، تنها 75 درصد از افراد دارای اختلال خفیف شناختی را به درستی طبقه بندی می کرد، اما وقتی که نتایج آزمون استشمام بو نیز اضافه شد، این رقم به 87 درصد افزایش یافت.

منبع :کانون مشاوران ایران-آزمایش استشمام بو و تشخیص زود رس مراحل زوال عقل



:: برچسب‌ها: زوال عقل , تشخیص زوال عقل , آلزایمر ,
:: بازدید از این مطلب : 583
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 مرداد 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

تکنیک یادگیری فعالی چیست و استفاده صددرصدی از ذهن ممکن است؟ پیشرفت تحصیلی به آسانی ممکن است.

به چه نحوی می توانید از کل ذهن خودتان در حین مطالعه استفاده کنید
این مورد که ما فقط از ده درصد مغز خودمان استفاده می کنیم (نود درصد از استعداد ما بدون استفاده می ماند)، یک افسانه است، و همچنین این مورد صحیح نمی باشد که بگوییم افراد دارای مغز چپ (منطقی) مسلط یا مغز راست (خلاقانه) مسلط هستند.

بنابراین هدف شما از مطالعه، عبارت از به دست آوردن بیشترین قدرت ذهنی ممکن می باشد.

خوشبختانه شما می توانید از طریق آماده شدن و متمرکز شدن، بیشترین استفاده را از زمان مطالعه خودتان داشته باشید، از سلامت ذهنی خودتان حمایت کنید.

در نتیجه شانس خودتان را برای به دست آورده نمره برتر در آزمون بعدی افزایش دهید.


تکنیک یادگیری فعالی - استفاده صددرصدی از ذهن- پیشرفت تحصیلی
تکنیک یادگیری فعالی – استفاده صددرصدی از ذهن- پیشرفت تحصیلی
مطالعه موثرتر – گام اول
1. توجه کردن در کلاس
عادت های مطالعه خوب حتی قبل از ترک کلاس شروع می شوند.

سعی کنید به مواردی که معلمتان در مورد موضوع خاص بیان می کند، به دقت توجه کنید.

سوالاتی بپرسید و به سوالات معلمتان جواب بدهید.

به راهنماهای بیان شده (یا اظهارنظرهای مستقیم) توسط معلمتان و در رابطه با موارد مهمی که باید بدانید، توجه کنید و در رابطه با این موضوعات خاص یک سری نکاتی را یادداشت کنید.

2. از تمامی منابعی که در دسترس شما قرار دارند، استفاده کنید.
فصل تکالیف را در کتاب متنی بخوانید و هر نوع یادداشت، برگه یا سایر مواردی که به شما داده می شود را مطالعه کنید.

در صورتی که یک مرور یا دوره مطالعاتی باشد که معلمتان توصیه می کند، حتما از آن موارد استفاده کنید.

بیشترین شانس موفقیت را برای خودتان ایجاد کنید.

تکنیک یادگیری فعالی رد پیشرفت تحصیلی بسیار مهم است.

شما در نتیجه مشاهده تعداد افرادی که به دلیل نخواندن کتاب عملکرد ضعیفی در آزمون ها داشتند، شگفت زده خواهید شد.

3. در رابطه با کتاب درسی یک سری انتقاداتی بیان کنید.
سعی نکنید که بدون هیچ تفکری، صرفا تکالیف را بخوانید – در حین انجام دادن این کار فعال باشید. کلمات مهم را انتخاب کنید (در برخی مواقع آنها بولد می باشند)، در صورت نیاز آنها را جستجو کنید و تعریف مد نظر خودتان را برای آنها بنویسید.

مقدمه ها، نتیجه گیری ها، بخش های مرور و سوالات مشخص شده ای که در متن کتاب پیدا کرده اید را به دقت بررسی کنید.

هنگامی که بتوانید یک بحث را برای کسی توضیح دهید پیشرفت تحصیلی رخداده و بحث را بفمیده اید.


تکنیک یادگیری فعالی - استفاده صددرصدی از ذهن- پیشرفت تحصیلی
تکنیک یادگیری فعالی – استفاده صددرصدی از ذهن- پیشرفت تحصیلی
4. اطلاعات را بر مبنای کلمات خودتان بیان کنید.
در حین نوشتن تعاریف خودتان از عبارات کلیدی موجود در متن کتاب، بهترین روش عبارت از نوشتن اطلاعات مهم بر مبنای کلمات خودتان می باشد. یک دفترچه و خودکاری در دسترس داشته باشید و نکات کلیدی را در حین مطالعه یادداشت کنید.

در صورتی که یادداشت یک فرد دیگری را داشته باشید، آن را مجددا خودتان بنویسید؛ حتی نوشتن مجدد یادداشت های هم کلاسی تان هم یک روش مناسبی می باشد.

این یک ترفند مفیدی می باشد که باعث می شود شما بیشتر درگیر موارد درسی تان شوید.

مولفه بعدی در پیشرفت تحصیلی این است که:

5. اطلاعات را پردازش کنید و بعد از آن به صورت خلاصه بنویسید.
برای اولین بار که یک مطلبی را می خوانیم، ذهن ما در چندین سطح با آن درگیر می شود. در حین اینکه ما این کار را به صورت آگاهانه انجام می دهیم .

منبع :کانون مشاوران ایران-تکنیک یادگیری فعالی – استفاده صددرصدی از ذهن- پیشرفت تحصیلی



:: برچسب‌ها: تکنیک یادگیری فعالی , پیشرفت تحصیلی , تقویت کردن مغز ,
:: بازدید از این مطلب : 554
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 1 مرداد 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

برای خودمان زندگی کنیم
آدمی برای خروج از انزوا، آماده پذیرش هر پیشنهادی است. هر کسی ۱۸ ساله می‌شود. این طبیعی است. اما خیلی وقت‌ها نمی‌داند چه کار کند. نمی‌داند چه باید بشود. غصه‌دار می‌شود برای همه‌چیز. خوشحال می‌شود برای هیچ. تازه یادش می‌افتد مفهوم زندگی را نمی‌داند. برای فهم خودش و دیگران و البته دنیا دچار مشکل است. همین‌طور الکی دلش شور می‌زند. دلهره وجودش را می‌خورد. لکه‌ای ابر مضطربش می‌کند.

تنهایی‌اش را با هیچ چیز معامله نمی‌کند. دلش از همه‌چیز و همه‌کس به هم می‌خورد. مغزش از هجوم فکرها و خیال‌های درهم و برهم در آستانه فروپاشی است. آینده برایش تونل تاریک و وحشتناکی است که هیچ روزنه‌ای در آن نمی‌بیند. با هیچ‌کس صحبت نمی‌کند، اما نیاز به حرف زدن بی‌تابش کرده. دلش می‌خواهد کسی به او اطمینان دهد.

این‌که همه‌چیز درست است و خوب پیش می‌رود. با این توصیف‌ها لابد عجیب نیست خیلی‌ها به سرشان بزند و همه‌چیز را بگذارند و بروند. بدون هیچ برنامه‌ای مثلا لندن را ترک کنند و وارد پاریس شوند. در یک آتلیه سکونت کنند. روزهایشان را در تنهایی بگذرانند. معمولی و یکنواخت. قدم زدن در خیابان‌های مختلف و کشف کافه‌های جدید تفریحشان شود. رفتن به سینما و دیدن چندباره فیلم‌ها درد تنهایی‌شان را کمی تسکین دهد.

در یکی از این کافه‌نشینی‌ها با کسی آشنا شوند و از ترس‌ها و دلهره‌هایشان برایش بگویند. دلشان می‌خواهد هرچه کلمه در ذهنشان تلنبار شده بیرون بریزند و آرام شوند. حتی داستان‌ها هم بدون نام هستند. با این حال هیچ‌کدام این‌ها مهم نیست.

درخ کاج کریسمس
«کاج» درخت زمستان است. اسم «کاج» فکر نمی‌کنم کسی را جز رنگ سبز، یاد رنگ دیگری بیندازد. زمستان‌ها بزرگ‌ترین اتفاقی که برای کاج‌های جوان و رعنا که شاد و خوشحال قد برافراشته‌اند می‌افتد، این است که مثل یک گوسفند تپل و مپل که برای قربانی شدن یا ذبح انتخاب می‌شوند، انتخاب شوند، اره شوند و مهمان‌خانه‌ای شوند، برای مراسم کریسمس. این مناسک و مراسم تا جایی که یادم می‌آید مربوط به خانواده‌های مسیحی و دوستان اقلیت بوده و هست.

یادم می‌آید بعد از جنگ، سال به سال به تعداد مغازه‌هایی که وسایل و تزیینات کاج و کادوهای بابانوئل عرضه می‌کردند، افزوده شد و من هم گاهی وسوسه می‌شدم و فرشته‌ای یا گاهی ستاره‌ای از این مغازه‌های پرزرق و برق می‌خریدم. نه برای هدیه و نه برای کاجی در خانه، فقط یادگاری‌هایی برای خودم. حس می‌کنم هنوز هم هرساله تعداد این مغازه‌ها بیشتر می‌شوند و خوشبختانه در سرما و غبار زمستانی شهر، اتفاق جالبی هستند و دیدنشان حتی، چشم‌ها را منور و درخشان می‌کنند.

اتفاق جالب اینجاست که دیگر این سمبل گرمایشی منور و جذاب، این «کاج» صبور، سر به زیر و سخت، چه در ابعاد مصنوعی و چه واقعی جنگلی‌اش در خیلی از خانه‌ها و مغازه‌ها از همین شب یلدای خودمان حضور به هم می‌رساند و می‌گوید: «زمستان است!» دیگر اقلیت و غیراقلیت ندارد و برای خودش در دل شب‌های بی‌رونق و سرد و مرده زمستانی جا باز کرده و شده جزو تفرعن یک خانواده. خود من هرجا که ریسه‌های رنگارنش بهم چشمک می‌زنند، دلم گرم می‌شود و یک جورایی مثل سال تحویل، غم و شادی را با هم قورت می‌دهم و در دلم کیلوکیلو آرزو می‌کنم…

این کاج‌های کریسمسی هم شده‌اند مثل دیگر آیین‌هایی که یادم می‌آورند یک سال گذشت… نوروز… چهارشنبه‌سوری… سیزده‌به‌در… شب یلدا و… دریغ! دلم می‌خواست یادمان نرود، کرسی و منقل و انار و گلپر و حافظ و آجیل «شب یلدای» خودمان را… شاید بیشتر گرممان کرد!

سرما به مغز استخوانم رسیده. اولین برف بی‌امان می‌بارد و من سرگردان میان خیابان‌ها می‌چرخم. عاقبت برای رسیدن به جایی که دوستانم یلدایشان را زودتر برگزار می‌کنند، ناامیدانه گریه‌ام می‌گیرد. ترافیک عجیب و غریب و گره‌خورده و راننده‌ای بی‌حوصله که مدام اصرار دارد بی‌خیال این ملاقات دوستانه شوم…

نمی‌دانم چطور می‌رسیم، تقریبا ساعتی از رسیدن بقیه گذشته و من جلوی در آهنی بزرگی ایستاده‌ام تا به خودم بیایم. ساعت شش است و آسمان خدا بی‌وقفه می‌بارد و هوا به‌خاطر سپیدی آسمان هنوز تاریک نیست…

میان حیاطی مشجر ساختمانی سفید، مثل برفی که روی زمین نشسته، میزبان دوستان من است. به رسم خانه‌های مهربانی کفش‌هایم را در می‌آورم و وارد می‌شوم و دوستانم را می‌بینم که دورتادور میزبان یلدای زودهنگام ما نشسته‌اند.

نمی‌دانم چه می‌گذرد و نمی‌خواهم بدانم. هنوز هوا سرد است و من پاهایم می‌لرزد. پاهایم را به هم می‌چسبانم و گل‌های روی فرش سورمه‌ای رنگ اتاق را می‌شمارم.

خاطرات گذشته و حال
یکی صحبت می‌کند و آقای میزبان می‌خندد، سرش را روی مبل تکیه می‌دهد، چشمانش را می‌بندد و می‌خندد. ما خودمان را معرفی می‌کنیم و با دقت نگاهمان می‌کند و گاهی سوالی هم می‌پرسد و هیچ‌کس سخنی نمی‌گوید. چندبار عزمم را جزم می‌کنم که حرف بزنم. حرف‌هایم را برای خودم تکرار می‌کنم، اما انگار حنجره‌ام توانای سخن گفتن ندارد. پنجره قدی اتاق درست پشت‌سرم است. پرده را کنار می‌زنم و زمین سپیدپوش را نگاه می‌کنم. پاهایم هنوز سردند و من پشت صندلی پنهانشان می‌کنم. ساعت از هفت گذشته و آسمان هنوز تاریک نیست…

میزبانمان فال حافظ می‌گیرد، هیجان‌زده می‌شویم و می‌خندیم. دوست داریم میزبان عزیزمان حرف حافظ را محترم بدارد و…

نمی‌دانم چقدر طول می‌کشد که دور جناب میزبان جمع می‌شویم تا عکس یادگاری بگیریم. عکسی که وسط چلچراغ قرار می‌گیرد و من دوست داشتم که یکی هم روی میزم داشته باشم و کنار عکس کوچک آقای میزبان بگذارم…

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-خاطرات گذشته و حال



:: برچسب‌ها: خاطرات گذشته , مفهوم زندگی , قصه های ساده ,
:: بازدید از این مطلب : 667
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 1 مرداد 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

امروزه تمام افراد یک جامعه خواه ناخواه با موسیقی در ارتباط هستند، یکی به‌عنوان طرفدار و مخاطب، دیگری به‌عنوان سازنده، تهیه‌کننده، نوازنده و یا خواننده. همه و همه درگیر موسیقی هستند، حال هرکس به نسبت سن و شرایط و علایق خود با آن ارتباط برقرار می‌کند و از آن لذت می‌برد، اما در کنار تمام این موارد موسیقی یکی از درآمدزاترین حرفه‌های دنیاست. هر سال میلیون‌ها پول صرف تهیه، توزیع و خرید آثار موسیقی می‌شود.

پژوهش مرکز مشاوره در مورد موسیقی
شاید سهم کشور ما هم باتوجه به جمعیت۷۰ میلیونی سهم اندکی نباشد. مردم هنردوست ایرانی همواره علاقه خود را به موسیقی و خواننده‌ها نشان داده اند،گویی که با عدم رعایت قانون کپی رایت شاید بازار موسیقی ایران درآمدی معادل با درآمد موسیقی در خارج از ایران نداشته باشد و تعداد کم کنسرت و اجرا هم مزید برعلت آن شده باشد. اما با این حال افراد زیادی در ایران درگیر موسیقی هستند و با آن شب و روز را می‌گذرانند. متاسفانه جمعیت ۷۰ درصدی جوانان جامعه بیشترین مخاطب و مشتاق موسیقی را تشکیل می‌دهند، اما چرا متاسفانه؟

اپیدمی شهرت و درآمد در جوانان
بله متاسفانه سالانه تعداد زیادی از جوانان علاقه‌مند، به امید شهرت و درآمد هنگفت وارد دنیای موسیقی ایران می‌شوند و درست در همین زمان است که مشکلات به‌وجود می‌آید، عدم نظارت صحیح و بدتر از آن نظارت توسط افراد غیرحرفه‌ای بازار و حرفه‌های مشتق از موسیقی را به سمت و سویی پیش می‌برد تا هویت و اصلیت آن نابود شود. در کنار تمام این مشکلات عدم مدیریت درست و حرفه‌ای هم نتوانسته الگوبرداری‌های خارجی را در بستر مناسبی قراردهد و محدودسازی، سانسور و فیلترینگ هم نه تنها مشکلات را حل نکرده بلکه هزاران مشکل جدید به‌وجود آورده است.

تقلید کورکورانه و عدم‌توجه به موسیقی
تقلید کورکورانه و عدم‌توجه به مسائل پایه و اصلی موسیقی و ترانه، موسیقی عامه‌پسند را به ورطه نابودی گشانده است. موسیقی‌های مبتذل و سطح پایین بیشترین سهم از بازار را به خود اختصاص داده است و بدتر از آن، این است که گوش عامه مردم به این نوع موسیقی عادت کرده البته این فاجعه تنها در موسیقی رخ نداده و متاسفانه با یک نظر کوتاه می‌توان هزاران مورد را یافت.

تاثیر یک ویدیو کلیپ شاد
دیدن یک کلیپ زیبا می‌تواند خستگی و یا بی‌حوصلگی را برطرف کند و لحظات شادی را فراهم آورد. با تعدادی از دوستانم مشغول تماشای یک کلیپ از یکی از خوانندگان جدید داخلی هستم. او در کلیپ لباس‌های آنچنانی و گران‌قیمت پوشیده و ماشین‌های بسیار گران‌قیمتی سوار می‌شود و از شرایط فضا و نوع کلیپ می‌توان متوجه شد که هزینه بسیار زیادی را برای کلیپ پرداخت کرده است. یکی ازدوستان می‌گوید که این خواننده برای آلبومش ویدیوکلیپ ساخته که همگی بسیار پرزرق و برق و گران هستند و برای آنها هزینه بسیار زیادی را متحمل شده. یادم می‌آید که چند ماه قبل در یکی از ای‌میل‌هایی که برایم ارسال شده بود، مطلبی خواندم که این خواننده برای ساخت و تولید آلبومش حاضر شده است کلیه‌اش را نیز بفروشد!

چالش های هنرمندان در ایران
یعنی اوضاع مادی او به حدی خراب بوده است که برای هزینه ساخت و تولید آلبومش می‌خواسته کلیه اش رابفروشد! ولی در ویدیوکلیپ‌هایش اصلا نمایی از فقر و بی‌پولی دیده نمی‌شود و حتی می‌توان گفت، کمتر از پنج درصد مردم در ایران این چنین شرایطی را برای زندگی دارند.

وقتی که آمار فروش و مقدار پولی را که این خواننده به‌دست آورده می‌شنوم، کاملا متعجب می‌شوم، چراکه شاید ۵۰ درصد از هزینه‌های خود را نیز نتوانسته پرداخت کند و با توجه به کیفیت ملودی و ترانه‌هایش هم می‌توان گفت به‌زودی مانند هزاران خواننده دیگر از یادها می‌رود.

درآمد خوانندگان خارجی
اتفاقا بعد از آن کلیپ، یک کلیپ از یک خواننده خارجی پخش می‌شود. او با یک لباس کاملا ساده و یک ویدیوکلیپ کاملا معمولی موسیقی‌اش را به مخاطب خود ارائه می‌دهد. نه ماشین‌های آنچنانی ونه زندگی‌های مجلل! در صورتی که اودرسال گذشته حدود ۲۵ میلیون دلار درآمد داشته و یک خانه چند میلیون دلاری دارد و حدود ۱۰-۱۲ ماشین گران‌قیمت، یک استودیوی کاملا مجهز و در واقع یک زندگی کاملا رویایی دارد. او با تمام دارایی‌هایش چه ساده جلوی دوربین می‌رود و بیشترین توجه خود را به موسیقی و ترانه‌اش می‌کند. اینجا درست تمام شرایط برعکس است. ترانه‌های سطحی که نه از درد مردم می‌گویند و نه از شرایط و مشکلات و از آن بدتر حتی در بیان احساسات و عواطف و عشق نیز زبان الکن دارند، ولی درعوض ویدیوهایی پرهزینه و متظاهرانه دارند و حتی بیشتر از آن‌که به نکات فنی تصویربرداری توجه شود، به لباس، ماشین، فضا و آرایش خواننده توجه شده است!

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-موسیقی در بین جوانان



:: برچسب‌ها: موسیقی , دنیای موسیقی ایران , کیفیت موسیقی ,
:: بازدید از این مطلب : 603
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 1 مرداد 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

حتما نباید برای یک سفر از مدتها قبل برنامه‌ریزی کرد ویا حتما هتل رزرو کرد گاهی می شود بدون برنامه ریزی به مسافرت رفت این روش یکی از بهترین کارهایی است که وقتی زندگی بسیار عادی و تکراری می‌شود می توان انجام داد. برای رهایی از این یکنواختی لازم است هر چند وقت یکبار بدون برنامه‌ریزی قبلی به یک مسافرت بروید،اطمینان داشته باشید که مسافرت زمینی به دلیل مسافت بیشتری که دارد حال شما را بهتر می کند.در لحظه تفریح کنید و از زندگی لذت ببرید.

اجتناب از زندگی کسل کننده و یکنواخت
نترس تر از این که هستید باشید. باید توجه داشته باشید که کمبود آدرنالین در زندگی بسیار موثر است! باید کارهای نو و جدید و جسورانه‌ای انجام دهیم. مثلا اسکی رفتن را تجربه کنید، وقتی کوه میروید همان اول توقف نکنید بیشتر بالا روید تا نقاطی را که هیچ گاه ندید ببینید یا اینکه به باغ وحش بروید و مارها را از نزدیک ببینید
این کارها هیجان را دوباره به زندگی برمی‌‌گرداند، وجد و شادی به زندگی شما بازمی گردد واحساس نخستین روزهای زندگی به شما بر می گردد.

برخی روزها را جشن بگیرید
همیشه نباید یک عید، تولد و یا سالگرد ازدواج را جشن بگیرید. روزهای بسیار زیاد سال را به دلایل مختلفی می توان جشن گرفت.
این کار را با هزینه و وقت زیاد میسر نمی شود شما با پختن یک غذای خاص، خریدن یک هدیه کوچک ویا یک شاخه گل و روشن کردن شمع می توانید انجام دهید. عشق دوباره شعله می کشد.

کمی اجتماعی‌تر شوید
زندگی گاهی اوقات دچار رکود می‌شود، مخصوصا برای زوج‌های جوان که فرزند ندارند این اتفاق بیشتر می‌افتد. دلیل آن هم این است که آنها همیشه راجع به چیزهای ثابت با هم حرف می‌‌زنند و موضوع جدیدی ندارند.

اگر حرف‌ها و بحث‌های شما تکراری شده‌اند،دنبال مطالب جالب و سرگرم کننده بگردید. از کتابها الهام بگیرید و یا یک فیلم را که می پسندید از ان ایده بگیرید و راجع به موضوع آن با همسرتان حرف بزنید. داشتن یک زندگی خوب با ترکیب زمان درست با کیفیت، تجربیات جدید وروابط عاطفی و روابط عاشقانه همراه است.

اگرگاهی احساس می‌کنید رابطه‌تان با محبتهای کمرنگ ویکنواخت روبروست ، شاید دلیل آن این باشد که دیگر حوصله و وقت لازم را برای رابطه تان خرج نمی کنید. اما باید یاد بگیرید با روش‌های جدید می‌توانید تازگی رابطه‌تان را دوباره بدست اورید.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-نباید زندگی را یکنواخت و کسل کننده کنید



:: برچسب‌ها: برنامه ریزی , شادی زندگی , لذت زندگی ,
:: بازدید از این مطلب : 608
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 31 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

تجاوز و رویکرد روانشناسی و مشاوره ای
خبر همین است. نه بیشتر، نه کمتر. سراغ قصه دختر نرو. این که اهل کجا بوده و چه سنی داشته. دنبال جنایت هم نباش. این که قاتل یا قاتلان که بوده‌اند و چه کرده‌اند و الان کجایند. دنبال مقصر هم نگرد. فقط، همین جا بمان. ماجرا روایت کهنه‌ای است… تو بمان و این درد را فریاد کن…

در پارک چیتگر دختری مورد تعرض قرار گرفت و در آتش سوخت.

پرده اول: نفس عمیق
لابه‌لای درخت‌ها راه می‌روم. سکوت سنگینی همه جا را در بر گرفته. سرم را پایین می‌اندازم و فکر می‌کنم. به کودکانی که با شادی می‌دوند و بازی می‌کنند. صدایشان گویی از همین نزدیکی‌ها می‌آید. همهمه خنده و فریاد… فریاد؟ سرم را بالا می‌آورم، نفسم حبس می‌شود. صدای فریاد می‌آید. از همین نزدیکی، اما خیلی دور… صدای درد، صدای خشم و نفرت، صدای جیغ‌های فرو خورده‌ای که حتی شعله‌های آتش نتوانست بغض هزاران ساله‌شان را به سیلابی بس خشمگین تبدیل کند…

پرده دوم: آن کس که بداند و…
شماره پارک چیتگر را از ۱۱۸ می‌گیرم. بوق آزاد می‌زند. اما هیچ کس جواب نمی‌دهد. دوباره می‌گیرم. باز هم انتظار. به ساعت نگاه می‌کنم. وقت نمار و ناهار نشده است. چند ساعت بعد این کار را تکرار می‌کنم. خبری نمی‌شود. دوباره به ۱۱۸ زنگ می‌زنم. می‌گویند شماره دیگری در کار نیست. روی تکه کاغذی می‌نویسم فردا اول وقت تماس با چیتگر. نفر اول گوش نکرده می‌گوید با قائم مقام صحبت کنید. نفر دوم اصلا نمی‌داند ماجرا چیست و می‌گوید با فضای سبز تماس بگیرید. نفر سوم اما، می‌داند و با تعجب همراه با خنده می‌گوید شما برای چی این قضیه را می‌دانید؟! از کجا فهمیده‌اید؟!

پرده سوم: بودن یا نبودن
پارک چیتگر یکی از بزرگ‌ترین پارک‌های تهران است. ۹۵۰ هکتار مساحت دارد و بیشتر بخش‌های آن پوشیده از درخت‌های جنگلی است. به دلیل وسعت و اختلاف سطح و پوشش گیاهی این پارک، برقراری امنیت منطقه یکی از مهم‌ترین کارهای مسئولان مربوطه است. در گذشته گشت‌های حفاظتی و امنیتی پارک به صورت محدود توسط کلانتری ۱۴۱ شهرک راه‌آهن انجام می‌شده است. تقریبا از تمام دستگاه‌های خدماتی از جمله اورژانس و آتش‌نشانی گروه‌هایی به‌طور دائمی در سطح پارک‌های جنگلی منطقه از جمله چیتگر مستقر هستند تا در صورت نیاز به شهروندان خدمات‌رسانی کنند. گشت‌های نیروی انتظامی و اکیپ‌های سیار واحد اجراییات شهرداری تا ساعت ۲۴ به طور دائمی در سطح پارک‌های منطقه در حال گشت‌زنی هستند و پس از ساعت ۲۴ تمام درهای ورودی پارک‌ها بسته می‌شود.

مسئول روابط عمومی شهرداری یکی از مناطق تهران درباره برقراری و حفظ امنیت این پارک چنین توضیح می‌دهد: «وظیفه این کار با شهرداری است. یگان ویژه اجراییات در پارک مستقر هستند و با کلانتری محدوده ارتباط دارند. گشت‌های مرتب و منظمی از زمان تحویل دادن پارک به یکی از مناطق شهرداری تاکنون وجود داشته است. اما تا آنجا که من می‌دانم، اتفاق در محدوده پارک نیفتاده و ربطی به شهرداری نداشته اشت. فکر کنم درخبرگزاری‌ها هم این طور نوشته بود، شما آنها را خوانده‌اید؟!»

اما مسئول اجراییات پارک با شنیدن قضیه مورد بحث صدایش بلند می‌شود و می‌گوید: «بنده هیچ جوابی به شما نمی‌دهم. نخیر، من با شما حرف نمی‌زنم. نخیر نمی‌گویم بوده یا نبوده. باشد، همین یک کلمه هم تا با معرفی‌نامه نیایید و درخواست ندهید، نمی‌گویم. حالا بوده یا نبوده!»

پرده چهارم: خیلی دور، خیلی نزدیک
سال گذشته دو مورد تجاوز اتفاق افتاد که سر و صدای زیادی کرد. اولی آبان ماه در قیام‌دشت بود. شش مرد به یک زن تجاوز کردند. حرف‌های ضد و نقیض زیادی بعد از آن زده شد و خیلی‌ها خبر را رد کردند و گفتند خبر با عجله منتشر شده است. بعد اعلام شد در همان چند روز شش نفر مظنون دستگیر شده‌اند. به فاصله کمی بعد از مورد قیام‌دشت اتفاق دیگری در لواسان روی داد. بعد از این حادثه موضوع به مجلس کشیده شد و دستورهایی برای پی‌گیری و بررسی داده شد.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-تجاوز: یکی از بدترین اتفاقات اجتماعی



:: برچسب‌ها: تجاوز , اتفاقات اجتماعی , رابطه جنسی ,
:: بازدید از این مطلب : 651
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 31 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

اعتیاد پیداکردن به اینترنت :محیط مجازی تمام وقت جوانان را می گیرد ،

هر چیزی که بیش تر از حد مورد استفاده قرار گیرد اعتیاد به بار می آورد و محیط مجازی جزو همین دسته محسوب می شود.

محیط مجازی برای همه افراد ضرورت دارد ، اگر اینترنت به صورت بی نهایت مورد استفاده نگیرد اعتیاد نتیجه آن نمی شود.

معتاد بودن به اینترنت
معتاد بودن به اینترنت ، به نوعی اختلال عدم نظم وسواسی می باشد که بعضی خصوصیات آن آسیب پذیر

است . در حقیقت زمانی فرد را می توان گفت دچار اعتیاد شده است که علائم خسته بودن ، تنهایی،

گوشه گیری و غیره را دارا باشد. در صورت ادامه پیدا کردن برای آینده فرد خطر بزرگی می باشد که مرکز

مشاوره خوب راه حل مناسبی می باشد.

آسیب های تکنولوژی اینترنت
آسیب های امروزی آسیب هایی هستند که استفاده بیش از حد از تکنولوژی نوجوانان و جوانان امکان دارد

برای او به وجود آید و مسیر تربیت ، آتیه و تربیت را از او دور سازد. برای پیشگیری از این گونه آسیب ها

توجه بیشتری به تربیت و مسائل دینی نوجوانان از طرف والدین و مسئولان صورت گیرد. در ضمن نباید

مدیریت والدین را در طرز صحیح این امر غفلت کرد.

منبع :کانون مشاوران ایران-اعتیاد پیداکردن به اینترنت



:: برچسب‌ها: معتاد بودن به اینترنت , اعتیاد به اینترنت , تکنولوژی اینترنت ,
:: بازدید از این مطلب : 692
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 31 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

افزایش وزن یکی از نگرانی های معمول مربوط به ترک سیگار می باشد. برخی از افراد به این دلیل ، حتی حاضر به ترک سیگار هم نمی شوند. در حالی که این حقیقت وجود دارد که بیشتر افرادی که شروع به ترک سیگار می کنند، در طی شش ماهه اول ترک، وزنشان افزایش می یابد، افزاش وزن معمولا کم می باشد – به طور متوسط در حد پنج پوند – و افزایش اولیه وزن در طول زمان از بین می رود. همچنین یاد آوری این نکته دارای اهمیت می باشد که داشتن یک مقداری وزن زیاد برای چند ماه اندک، هیچ صدمه ای به قلب شما نمی زند و مانند سیگار کشیدن، مضر نمی باشد. البته، افزایش وزن در هنگام ترک سیگار، کامل گریز ناپذیر نمی باشد و می توان از آن جلوگیری کرد.

 

سیگار کشیدن همانند یک داروی اشتها عمل می کند. همچنین احساس شما نسبت به بوها و مزه ها را تعدیل کرده و کاهش می دهد. بنابراین بعد از ترک شما، احتمالا اشتهای شما افزایش خواهد یافت و غذاها بسیار برای شما جالب توجه می شود. بازگشت وزن همچنین می تواند در صورتی رخ دهد که شما لذت ظاهری ناشی از سیگار کشیدن را با خوردن عوض کنید، مخصوصا در صورتی که شما به خوردن غذاهای ناسالم تمایل پیدا کنید. بنابراین پیدا کردن روش های سالم برای مقابله با استرس و دیگر احساس های ناخوشایندی نسبت به خوردن های هیجانی اهمیت بسیاری دارد.

خودتان را پرورش بدهید. به جای اینکه در هنگام احساس استرس، اضطراب یا ناراحتی سیگار بکشید یا به سمت خوردن غذا تمایل پیدا کنید، راه های جدیدی را برای آرام کردن و تسکین دادن به خود پیدا کنید
وعده های غذایی سالم و متنوع مصرف کنید. میوه ها و سبزیجات زیادی مصرف کرده و خوردنی های چربی دار را کاهش دهید. از گزینه های با چربی کم استفاده کنید که برای شما محرک و اشتها آور می باشدو شما واقعا آن را خواهید خورد. از الکل ، نوشیدنی های دارای شکر و دیگر نوشیدنی های با کالری بالا پرهیز کنید.
آب زیادی بخورید. نوشن آب زیاد – حداقل نوشیدن 6 تا 8 لیوان آب در روز – به شما کمک می کند تا احساس مناسبی داشته و از خوردن غذا در زمانی که گرسنه نیستید، اجتناب ورزید. آب همچنین به شما کمک می کند تا مواد سمی را از بدن خود بیرون کنید.

منبع :کانون مشاوران ایران-چگونه می توان سیگار کشیدن را ترک کرد 7



:: برچسب‌ها: پیشگیری از افزایش وزن بعد از ترک سیگار , ترک سیگار , سیگار کشیدن ,
:: بازدید از این مطلب : 624
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 30 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

سندرم تغیر لهجه
می‌خواهید یک زبان خارجی یاد بگیرید، اما حوصله، پول و وقتش را ندارید. اگر فرض کنید بعد از بیدارشدن از خواب یا به هوش آمدن پس از یک بیماری، یک زبان خارجی را به صورت فول بلد شده باشید، چه احساسی به شما دست می‌‌دهد؟ خوشحال می‌شوید؟! پس زیاد خوشحال نشوید، چرا که ممکن نیست در ازای آن زبان مادری خودتان را به همان صورت فوق که گفته شد برای همیشه از یاد برده باشید.

تمام این فرض عجیب توسط سندرمی شگفت‌انگیز به نام (FAS) در حال وقوع است. البته اگر جزو آقایان هستید، زیاد نگران نباشید، چون این سندرم بیشتر در خانم‌ها دیده می‌شود. کسی چه می‌داند، شاید روزی فرا برسد که خانم‌ها بتوانند بعد از عمل کردن دماغ لهجه و زبانشان را نیز عمل کنند! البته این سندم منحصربه خانم ها نیست و در برخی آقایان نیز اتفاق می افتد.

***

در یک روز تابستانی در سال ۱۹۴۱ رادیو اسلو ناگهان برنامه‌های خود را قطع می‌کند و خبری فوری را پخش می‌کند. انفجار بمبی دست‌ساز در حوالی میدان «پوستن». فردای آن روز در یکی از بخش‌های خبری گوینده اخبار اعلام می‌کند انفجار دیروز تلفاتی در پی نداشته است. تنها یک اتفاق عجیب در این بین رخ داده و آن هم این است که آرمیلا اکدال زن ۳۶ ساله‌ای که منزل مسکونی‌اش در حوالی محل انفجار بوده، زبان خود را کاملا فراموش کرده و به طرز معجزه‌آمیزی آلمانی صحبت می‌کند.

اولین بار کی اتفاق افتاد
در آن زمان او جزو اولین کسانی بود که تاکنون کشف شده بود چنین اتفاقی برایش افتاده است. این تغییر زبان توسط مشاور و روانشناس آن زمان نروژی نوعی اتفاق غیرطبیعی و خارق‌العاده قلمداد شد و به معروف‌شدن این زن منتهی شد. اما بشنوید از سرنوشت آرمیلا اکدال.

پس از این اتفاق همسر آرمیلا که می‌دید به طور کامل زبان قبلی را فراموش کرده، ابتدا پرستاری را که مسلط به زبان آلمانی باشد برای او استخدام می‌کند، اما هنگامی که می‌بیند آرمیلا هیچ جوری راه نمی‌آید، تصمیم می‌گیرد خودش زبان آلمانی یاد بگیرد.

بعد از چند ماه شوهر نیز که دیگر زبان آلمانی‌اش کم‌کم خوب شده، تصمیم می‌گیرد به همراه آرمیلا به آلمان بروند و در آنجا زندگی کنند…

سرنوشت آرمیلا و شوهرش
چیه؟ منتظر باقی داستان هستید؟ خبر دیگری از سرنوشت آرمیلا و همسرش در دست نیست، اما احتمالا هر دوی آنها تا الان با تکلم زبان شیرین آلمانی به دیار باقی شتافته‌اند.

لهجه غلیط ایتالیایی
به سراغ نفر پنجاه و هشتم در هلند می‌رویم. تلفن جیمز به صدا درمی‌آید. خواهر او پشت خط است. او به جیمز می‌گوید: مادر سکته کرده… جیمز به سرعت خود را به بیمارستان می‌رساند. هر دو نگران، پشت درهای آی‌سی‌یو منتظر هستند تا مادر به هوش بیاید.

پس از چند ساعت مادر به هوش می‌آید. جیمز و خواهرش با چشمانی که پر از اشک شوق است، به مادر نگاه و به او سلام می‌کنند.

مادر که به نظر می‌رسد حالش خوب است، نگاهی عجیب به فرزندان می‌کند. حدس می‌زنید مادر چه گفت و آن هم به چه زبانی؟ مادر با لهجه غلیظ ایتالیایی رو به جیمز می‌گوید: «چی پُورتی اونا بِه واندا فِرِسکا پِر پیاچِره؟» یعنی لطفا یک نوشیدنی خنک برایم بیاورید.

حالا شما فهمیدید که مادره چه گفته، اما در آن لحظه جیمز و خواهر نگون‌بختش که نمی‌دانستند مادر چه می‌گوید، چه می‌خواهد و اصلا آنجا چه خبر است؟

چند روزی طول می‌کشد تا آنها متوجه شوند مادرشان پنجاه و هشتمین بیماری است که به این سندرم عجیب و غریب مبتلا شده است.

رودا فن‌دن (همان مادر جیمز) زن بسیار پرحرفی بود. حالا شما در نظر بگیرید زبانش بعد از هلندی به‌طور ناگهانی به ایتالیایی تغییر کند. جیمز که می‌دید مادر از صبح تا شب یک ریز مشغول بلبل‌زبانی آن هم با زبان ایتالیایی است، به فکر می‌افتد که چه تدبیری برای این وضعیت باید بیندیشد. اما این سردرگمی برای جیمز چندان طولانی نمی‌شود.

یکی از دوستان او فکری بکر برای مادر جیمز می‌کند. او پیشنهاد می‌دهد مادر را به رادیو ببرند تا در برنامه‌ای به زبان ایتالیایی مشغول به کار شود. رودا فن‌دن ۵۸ ساله در حال حاضر یکی از مجریان بخش بین‌المللی رادیو آمستردام و برنامه‌ای به نام «ایتالیا در هلند» است.

به نظر می‌رسد این تغییر زبان برای خانم فن‌دن نه‌تنها بد نبود، بلکه آخر عمری برایش کارآفرینی هم ایجاد کرد.

***

سندرم لهجه برره ای
اگر تا حالا به این نتیجه رسیده‌اید که این تغییر زبان چندان بد هم نیست، بهتر است کمی از سرعت نتیجه‌گیری‌تان کم کنید. این سندرم ناشناخته اشکال دیگری هم دارد. در بعضی از مبتلایان (منظور همان جماعت نسوان است) به جای زبان جدید، لهجه‌ای جدید جایگزین می‌شود.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-داستان جالب خانم‌هایی که زبانشان عوض می‌شود



:: برچسب‌ها: سندرم , سندرم تغییر لهجه , یادگیری زبان ,
:: بازدید از این مطلب : 553
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 30 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

در بسیاری از موارد کودکان حتی نمی‌دانند که باید چه کتابی بخوانند و یا به عبارتی چه کتابی را خودشان انتخاب کنند. اگر فردی در کودکی به خواندن کتاب علاقه داشته باشد، اما ابزارها و راه‌های دسترسی به کتاب خوب را نداشته باشد، به‌مرور کتاب‌خواندن را فراموش می‌کند و در بزرگسالی هم دیگر میلی به خواندن کتاب پیدا نمی‌کند.

انتخاب کتاب مناسب و خوب
نویسنده‌ها درست شبیه بقیه هنرمندها، بیشترین مصرف‌کننده عینک دودی هستند. آنها روزهای اول کارشان بیشترین تلاش را می‌کنند تا کسی آنها را بشناسد، بعد که معروف شدند، دلشان می‌خواهد کاری کنند که کسی آنها را نشناسد. به همین دلیل عینک دودی می‌زنند. وقتی نویسنده‌ای کتاب اولش را می‌نویسد، شبیه بازیگری است که اولین فیلمش را بازی کرده. او به هر دری می‌زند تا روزنامه‌ای یا مجله‌ای با او مصاحبه کند.

اما بعد از یکی دو کتاب (یا فیلم)، اوضاع کمی سخت می‌شود. دیگر نمی‌شود خیلی راحت نویسنده‌ها و سینماگرها را پیدا کرد. البته نویسنده‌ها کاملا رفتاری متفاوت با بازیگرها دارند. شما کمتر نویسنده‌ای را پیدا می‌کنید که به اندازه بازیگرهای سینما و تلویزیون معروف باشد. مردم حتی مجری‌های درجه سوم تلویزیونی را بیشتر از نویسنده‌ها می‌شناسند. با این همه خیلی‌ها دوست دارند نویسنده‌های مورد علاقه‌شان را ببینند. اما نویسنده‌ها چطور؟ آیا آنها هم دوست دارند که دیده شوند؟

رویکرد برنارد شاو
بعضی از نویسنده‌ها شبیه برنارد شاو هستند. آنها بدشان نمی‌آید که با مخاطب‌های کتاب‌هایشان دیدار داشته باشند. اما معمولا دیدارهایشان با مخاطب‌ها زیاد جالب نیست.

مثلا برنارد شاو چهره خوبی نداشت. او همیشه خودش را از مردم مخفی می‌‌کرد، چون می‌ترسید که قیافه‌اش مردم را بترساند. شاو می‌گفت: «مردم وقتی کتاب‌هایت را می‌خوانند، فکر می‌کنند که قیافه تو شبیه یکی از شخصیت‌های داستانت است. وقتی تو را می‌بینند، تصوراتشان به هم می‌ریزد. من دوست ندارم که تصورات مردم را به هم بریزم.»

بعضی از نویسنده‌ها صدای خوبی ندارند. مثلا بوکوفسکی صدای نازک جیغ جیغی‌ای داشت که وقتی حرف می‌زد، صدایش مثل یک زنگ توی سر آدم می‌پیچید. احتمالا او دوست نداشت که تلفنی با کسی حرف بزند. البته قیافه آبله‌گون بوکوفسکی هم اصلا جذاب نبود.

با این همه او دوستان زیادی داشت؛ دوستانی که حاضر بودند هر کاری برایش بکنند. بعضی از آدم‌ها کلا خوش‌شانس هستند و اصلا مهم نیست که صدا و تصویرشان خوب باشد.

نویسنده‌های کمی هستند که شبیه سلینجر باشند. او ۴۰ سال آخر عمرش را پشت دیوارهای بلند خانه‌اش طی کرد. خیلی‌ها دوست داشتند تا او را ببینند، اما نویسنده قبول نمی‌کرد.

یک تجربه جدید
یکی از علاقه‌مندان سلینجر، وقتی جلوی در خانه‌اش رفت، نویسنده با یک اسلحه شکاری از او پذیرایی کرد. اما فقط سلینجر نیست که در را به سوی علاقه‌مندانش می‌بندد. مثلا دن براون، همان نویسنده «رمز داوینچی» و «نماد گم‌شده»، دیوار بزرگی دور خانه‌اش کشیده است که می‌گویند شبیه دیوار چین است. دن براون می‌خواهد زندگی آرامی داشته باشد.

او می‌گوید که پول و شهرت هیچ تاثیری در زندگی‌اش ندارد: «من هم آدمی هستم مثل بقیه، فقط با این تفاوت که به جای بقالی، کتاب می‌نویسم. نمی‌دانم چرا مردم دوست دارند که توی زندگی آدم سرک بکشند. زندگی من چه چیز بامزه‌ای برای آنها دارد؟»

توی ایران هم نویسنده‌های زیادی هستند که دوست ندارند مصاحبه کنند. مثلا قیصر امین‌پور، با این‌که رابطه خوبی با مخاطب‌هایش برقرار می‌کرد و حتی خیلی مهربان بود، اما هرگز اجازه نداد خبرنگاری صدای او را ضبط کند. او دلش نمی‌خواست خیلی توی نگاه‌ها باشد. محمدرضا شفیعی کدکنی و ابوالحسن نجفی هم این‌گونه هستند.

احتمالا شما هیچ وقت هیچ مصاحبه‌ای از این چهره‌ها نخوانده‌اید. روزی که به شفیعی کدکنی (همان شاعر شعر معروف «به کجا چنین شتابان») زنگ زدم، گوشی را برداشت و با عصبانیت گفت: «فکر کنید من وجود ندارم. اصلا من نیستم.» با این همه کسی نیست که صحبت‌کردن با این شاعر را دوست نداشته باشد.

پنجمین ازدواج ارنست
ارنست همینگوی خیلی مسافرت می‌رفت. او پنج بار ازدواج کرده بود و ماجراهای زیادی داشت. روزی خبرنگاری از او پرسید: «آقای همینگوی، چرا شما همیشه به دنبال حادثه هستید؟» او گفت: «چون من نویسنده‌ام.» بعد توضیح داد که او همیشه به دنبال حادثه است، چون می‌خواهد این حادثه‌ها را وارد داستان‌هایش کند. همینگوی می‌گفت: «تا نویسنده حادثه‌‌ای را تجربه نکرده باشد، نمی‌تواند آن را به خوبی بنویسد.»

بعضی از نویسنده‌ها هم کارهای عجیب و غریبشان را این‌جوری توجیه می‌کنند. اگر فیلم «بی‌خوابی» را دیده باشید، حتی یادتان می‌آید که شخصیت اصلی این فیلم، آدم می‌کشت تا بتواند رمان جدیدی بنویسد. او با مخاطب‌های آثارش دوست می‌شد و به شیوه‌های عجیب و غریب آنها را می‌کشت. خلاصه این‌که نویسنده‌ها خیلی از خودشان در نوشته‌هایشان مایه می‌گذارند و شخصیت‌هایشان گاهی شباهت زیادی با آنها دارد.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-کتاب خوب را شما برای فرزندتان انتخاب کنید



:: برچسب‌ها: کتاب , کتاب خوب , کتاب مفید ,
:: بازدید از این مطلب : 589
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 30 تير 1399 | نظرات ()